یک شب تمام دست و پایم درد میکرد حتی ز دست پام عصایم درد میکرد . در طول شب متراژ کردم درد خود را از فرق سر تا شست پایم درد میکرد . احساس گنگی مثل یک مار خزنده در پیچ و تاب دردهایم درد میکرد . چون جادهای نالان ز درد سنگلاخی از ابتدا تا انتهایم درد میکرد . تا انکرالاصوات را تفسیر کردم هر تار صوتی صدایم درد میکرد . آرامبخشم بود دل این گونه اوقات یاللعجب، حتی دوایم درد میکرد . با مشت از بس بر سرم کوبیده تقدیر آن شب کمی دست قضایم درد میکرد! . گفتی نعوذبالله انگاری که یک آن سر بهر دعوا با خدایم درد میکرد . گوشی نهادم بر مسیر نبض رفتن دیدم که حتی رد پایم درد میکرد... . آن شب گذشت و درد من اینجاست کآخر اصلا نفهمیدم کجایم درد میکرد . قدر مسلم، طبق تشخیص خیالم جایی ز جای ناکجایم درد میکرد . مام فلک میگفت کز بدو تولد همواره روح این "رضا"یم درد میکرد . وقتی که خود را مثل برگی زرد میکرد یک جایی از او از برایم درد میکرد! #رضا_رفیع آهن...
ما را در سایت آهن دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : delneveshtehirani بازدید : 79 تاريخ : سه شنبه 16 بهمن 1397 ساعت: 17:08