در چشم آفتاب چو شبنم زیادیام چون زهر هر چه باشم اگر کم زیادیام . بیهوده نیست روی زمینم نهاده اند بارم که روی شانه عالم زیادیام . با شور و شوق میرسم و طرد میشوم موجم به هر طرف که بیایم زیادیام . همچون نفس غریبترین امدن مراست تا میرسم به سینه همان دم زیادی ام . جان مرا مگیر خدایا که بعد مرگ در برزخ و بهشت جهنم زیادی ام . قرآن به استخاره ورق خورد! کیستم؟! بین برادران خودم هم زیادی ام .
فاضل نظری
کتاب گریه های امپراتور
آهن...
ما را در سایت آهن دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : delneveshtehirani بازدید : 77 تاريخ : سه شنبه 16 بهمن 1397 ساعت: 17:08